این روزها همه جا صحبت از خبر و خبرنگار است. درست مثل همه این سالها. همان حرفهای نخ نما و پوسیده و تعارفات باسمه ای که می شنوی. برای من این روزها اما خیلی احمقانه سپری می شود. تعجبی هم ندارد. وقتی خبرنگاری باشی که با دبیری چون احمد جلالی فراهانی کار کرده باشی نمی توانی این فضای دروغ و نامردی را تحمل کنی. من قصدم از این نوشته تعریف و تمجید بی خودی از احمد نیست بلکه قصدم نوشتن درباره روزنامه نگار و نویسنده و دبیری است که بندرت مثل او را در تمام دوران کاری ام دیده ام
من این نوشته را برای کسی می نویسم که به جرم ناکرده و گناه بی گناهی به زندان رفت و حالا گوشه سکوت و عزلت نشینی را بر گزیده است. برای اینکه به اهمیت نقش احمد جلالی فراهانی در رسانه های ایران در چند سال گذشته بیشتر پی ببریم بهتر است به یاد بیاوریم که او نخستین کسی بود که مقوله مستند تصویری - تشریحی را در فضای سایبر ایران مطرح کرد. کافی است گزارشات جنجالی او از ماجرای تخریب آرامگاه کوروش و خانه شیخ صفی را به یاد آوریم. این
درست است که احمد اخلاق و خلقیاتش اصلاً قابل دفاع نبود. اما او واقعاً شجاع بود و شجاعت و سماجت خبری اش کم نظیر بود و هر جا که پای مردم و منافع مردم مطرح بود اصلاً پا پس نمی کشید. در همین ماجرای آرامگاه کوروش رحیم مشائی و اطرافیانش به هر حیله و ترفندی متوسل شدند تا احمد منبع خبری اش را لو بدهد و او زیر بار نرفت. من که معتقدم اصلاً احمد جلالی فراهانی زندان رفتنش تاوان سنگینی بود برای شجاعت و سماجت خبری اش. درباره احمد جلالی فراهانی من بیشتر خواهم نوشت. چون معتقدم در میان روزنامه نگاران اجتماعی کمتر مثل او هست و خواهد آمد